آشيانه اي پر از ترانه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 50667
تعداد مطالب : 97
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



 

غربت انتظار

تو همسفر طلایی خورشیدی
یک باغ پر از ستاره اکیدی
ای کاش در آن زمان که می رفتی زود
از غربت انتظار می پرسیدی

 

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:آشيانه,ترانه,بهانه,زندگي,پروانه ات خواهم ماند,مريم حيدرزاده,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

عشق یعنی

ای پناه قلبهای بی پناه ای امید آسمان های غریب
ای به رنگ اشک های گرم شمع ای چنان لبخند میخک ها نجیب
ای دوای درد دلهای اسیر ای نگاهت مرهم
زخم بهار
ای عبور تو غروب آرزو ای ز شبنم های رویا یادگار
کوچه دل با تو زیبا میشود
تو شفا بخش نگاه عاشقی
مهربانی نازننی مثل عشق
با تمام شاپرک ها صادق ی
چشم هایت مثل رنگین کمان دست هایت باغ پاک نسترن
قلب اقیانوسی از شوق و نگاه با دلت پروانه شد احساس من
قلب
من یک جاده تاریک بود
با تو قلبم کلبه پیوند شد
اشک هایم مثل نیلوفر شکفت
حاصلش یک آسمان لبخند شد
مرز ما گلدانی از احساس شد
 تو گلدان پیچکی از عاطفه
تو شدی راز شکفتن
من شدم برگ سبز و کوچکی از عاطفه
ای تماشای تو یک حس لطیف
 بی تو فرش ک.چه های بارانی
ست
بی تو صد نیلوفر عاشق هنوز
در حصار عاشقی زندانی ست
قلب من تقدیم چشمان تو شد
عشق یعنی تا ابد آبی شدن
عشق یعنی لحظه ای بارانی و
لحظه ای شفاف و مهتابی شدن
عشق یعنی لذت یک آرزو
عشق یعنی یک بلای ماندگار
عشق یعنی هدیه ای از آسمان
عشق یعنی یک صفای
سازگار
عشق یعنی با وجود زندگی دور از آداب مردم زیستن
عشق یعنی لحظه ای خندیدن و
 سال ها اشک ندامت ریختن
عشق یعنی زنگ تکرار نگاه
عشق یعنی لحظه ای زیبا شدن
عشق یعنی قطره بودن سوختن
عشق یعنی راهی دریا شدن
هر چه هست این عشق صد ها قلب صاف
با حضورش
آبی و بی کینه است
عشق یعنی سبز بودن تا ابد
عشق رنگ نقره آینه است
تو گل گلدان قلب من شدی
عشق شد یک برگ از گلدان تو
در بهار آرزوها می دهد
 میوه های عاطفه چشمان تو
چشمهایم باز بارانی شدند
قلبم اما گشت دریای ز عشق
دل گذشت از کوچه های خاطره
ر.ح شد
مضمون و معنایی ز عشق
باید از آرامش دل ها گذشت
شادمان چون لحظه دیدار شد
بهترین تسکین دل این جمله است
باید از پیوند تو سرشار شد
 

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

شعر یعنی

شعر یعنی با افق یک دل شدن
یا لباسی از شقایق دختن
شعر یعنی با وجود خستگی
بر سر پروانه دل سوختن
شعر یعنی سری از اسرار عشق
شعر
یعنی یک ستاره داشتن
شعر یعنی یک نگاه خسته را
از کویر گونه ای برداشتن
شعر یعنی داستانی نا تمام
شعر یعنی جاده ای بی انتها
شعر یعنی گفتن از احساس موج
در کنار حسرت پروانه ها
شعر یعنی آه سرخ لاله ها
شعر یعنی حرف پنهان در نگاه
شعر یعنی ترجمان یک نفس
عمق سایه روشن دشت پگاه
شعر یعنی یک زلال بی دریغ
شعر یعنی راز قلب یک صدف
شعر یعنی درد دلهای نسیم
حرفی از تنهایی سبز علف
شعر یعنی تاب خوردن روی موج
در کنار برکه ساحل ساختن
شعر یعنی هدیه اس از آسمان
بهر یاسی بی نوا انداختن
شعر یعنی فصلی از سال نگاه
شعر یعنی عاشقانه زیستن
شعر یعنی پولکی از عشق را
روی دامان کویری ریختن
شعر یعنی حس یک پرواز محض
در میان آسمان پیدا شدن
شعر یعنی در حصار زندگی
غرث در گلواژه رویا شدن
شعر یعنی قصه یک آرزو
شعر یعنی ابتدای یک غروب
شعر یعنی تکه ای از آسمان
شعر
یعنی وصف یک انسان خوب
شعر یعنی قلعه ای از جنس عشق
کم کنم از واژه و حرف و سخن
شعر یعنی حرف قلبی سرخ و پاک
نه عبوری ساده چون اشعار من

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:آشيانه,ترانه,بهانه,زندگي,پروانه ات خواهم ماند,مريم حيدرزاده,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

سفر به رویا

 برای چندمین بار از تو گفتم
که شهر عشق تو پایان ندارد
به یادت هست زخمی بر دلم هست
که جز لبخند تو درمان ندارد
زلالی تو به رنگ
اشک برکه
تو با روح شقایق آشنایی
تو در آیینه سرخ غزل ها
همیشه ابتدا و انتهایی
کنار پنجره تنهای تنها
 میان هاله ای از غم نشستم
تو آرایشگر چشمان موجی
و من زیباییت را می پرستم
تو با بارانی از جنس نیازم
 مرا به ساحل ادراک خواندی
و با زیباترین
فانوس دریا
 مرا تا قعر دریا ها رساندی
نوروز جشن میلاد سپیده
به باران یک سبد لبخند دادی
تو دست زرد یاس خسته ای را
به چشم عاشقان پیوند دادی
 تمام سرزمین آرزو را
به دنبال گلستان تو گشتم
میان سقف گیتی را گشودم
پی یک قطره باران تو گشتم
 میان
کوچه باغ سبز یادت
ترنم های سرخ آرزو بود
و در ایوان چشمت یک پرستو
 همیشه با دلم در گفتگو بود
قسم به آه نرم و خیس ساحل
قسم به آرزوی پاک دریا
قسم به ابتدای شعر پرواز
 قسم به انتهای باغ دنیا
تو چون واژه نیلوفری رنگ
 میان دفتر دل ماندگاری
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت
به یادم باش در هر روزگاری

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:آشيانه,ترانه,بهانه,زندگي,پروانه ات خواهم ماند,مريم حيدرزاده,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

سرنوشت من و چشمهایت

ایکاش در چشم هایت تردید را دیده بودم
یا از همان روز اول از عشق ترسیده بودم
ایکاش آن شب که رفتم از آسمان گل بچینم
جای گل رز
برایت پروانگی چیده بودم
گل را به دست تو دادم حتی نگاهم نکردی
آن شب نمی دانی اما تا صبح لرزیده بودم
آن شب تو با خود نگفتی که بر سرمن چه آمد
با خود نگفتی ز دستت من باز رنجیده بودم
انگار پی برده بودی دیوانه ات گشته ام من
تو عاشق من نبودی و دیر فهمیده بودم
از آن
شب سرد پاییز که چشم من به تو افتاد
گفتم ایکاش شب ها هر گر نخوابیده بودم
از کوچه که می گذشتیم حتی نگاهم نکردی
چشمت پی دیگری بود این را نفهمیده بودم
آن شب من و اشک و مهتاب تا صبح با هم نشستیم
ایکاش یک خواب بد بود چیزی من دیده بودم
تو اهل آن دوردستی من یک اسیر زمینی
عشق زمین و افق را ایکاش سنجیده بودم
بی تو چه شبها که تا صبح در حسرت با تو بودن
اندوه ویرانیت را تنها پرستیده بودم
وقتی صدا کردی از دور با عشوه ای نادرت را
آن لهجه نقره ای را ایکاش نشنیده بودم
انگار تقصیر من بود حق با تو و آسمان است
وقتی که تو می گذشتی از دور
خندیده بودم
اما به پروانه سوگند تنها گناهم همین ست
جای تو بودم اگر من صد بار بخشیده بودم
باید برایت دعا کرد آباد باشی و سرسبز
ایکاش هرگز نبینی چیزی که من دیده بودم
اندوه بی اعتنای چه یادگار عجیبی ست
اما چه شب ها که آن را از عشق بوسیده بودم
حالا بدان تو که
رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
حالا تو را به شقایق دیگر بیا کوچ کافیست
جای تو بودم اگر من این بار بخشیده بودم

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

زیر سایبان یاد

دریای دل آبی ست
تویی فانوس زیبایش
اگر آینه یک دنیاست
 تویی معنای دنیایش
تو یعنی دسته گل را
ز آن سوی افق چیدن
تو
یعنی پاکی باران
تو یعنی لذت دیدت
تو یعنی یک شقایق را
به یک پروانه بخشیدن
تو یعنی از سحر تا شب
به زیبایی درخشیدن
تو یعنی کبوتر را
ز تنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را
 به آرامی صدا کردن
تو یعنی مثل نیلوفر
همیشه مهربان بودن
تو یعنی
باغی از مریم
تو یعنی کهکشان بودن
تو یعنی چتری از احساس
برای قلب بارانی
تو یعنی پیک آزادی
برای روح زندانی
تو یعنی دست یک گل را
به دست اطلسی دادن
تو یعنی در زمستان ها
به فکر پونه افتادن
تو یعنی رویح باران را
 متین و ساده بوسیدن
و یا در
پاسخ یک لطف
 به روی غنچه خندیدن
اگر چه دوری از اینجا
تو یعنی اوج زیبایی
کنارم هستی و هر شب
به خوایم باز می آیی
 اگر هرگز نمی خوابند
دو چشم سرخ و نمناکم
اگر در فکر چشمانت
شکسته قلب غمناکم
ولی یادم نخواهد رفت
که یاد تو هنوز اینجاست
میان سایه روشن ها
دل شیدای من تنهاست
نباید زود می رفتی
و از دل کوچ می کردی
افق ها منتظر ماندند
که از این راه برگردی
 تگر یک آسمان دل را
به قصد عشق بردارم
میان عشق و زیبایی
ترا من دوست می دارم
چه زیبا می شود روزی
به پایان آید این یلدا
دل
تو آسمان گردد
و روح سبز من شیدا
به یادت تا سحرگاهان
نگاهم رسخ و بارانی ست
تو تا از دور برگردی
به هجران تو زندانی ست

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

زیر درخت آرزو

 
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم
داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حاقظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد
به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات و بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر
از اینجا نری
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
به موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راسیتی دلت میآد بری بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی برات بشم به
رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون به مرغ دریایی بودم
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی
چشمات و به ثد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی کرگ گلای مریمه
نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی
بگو
دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

زندگی

در حیرتم ز ثانیه های بهار عمر
در حسرت عبور شکیبای زندگی
 در انتظار طایفه سبز بودنم
در انتظار رویش مینای زندگی
در زندگی تمام غزل
ها سراب بود
شعری نماند در دل شیدای زندگی
تو تا کنون تراوش یک اشک دیده ای
که پر کند سراسر دریای زندگی
شب تا سحر میان نقابی ز فاصله
من بودم و تفکر فردای زندگی
آن دور دست کوچه آلاله های سرخ
یک کودک آمده به تماشا ی زندگی
پس زندگی چه بود جز آهنگ یک نفس
موسیقی تبسم و غوغای زندگی
ای کاش می شد از گل آلاله کلبه ساخت
در آن نشست و رفت به دنیای زندگی
مفهوم زندگی نه به معنای بودنست
در یک گل است لذت معنای زندگی
یک جرعه عشق با کمی از شهد عاطفه
اینست راز سبز مداوای زندگی
گلدان لاله های شفق خشک شد ز غم
در انتظار یاس
شکوفای زندگی
من ماندم و کبوتر و یک باغ آرزو
در جستجوی لذت و گرمای زندگی
یعنی کجاست آن سر دنیای آرزو
 کم کهن ز شرح حال دارزای زندگی
 

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

راز نگاه

من راز نگاهت را
از آینه پرسیدم
چشمان نجیبت را
از دور پرستیدم
باران شدم و چون اشک
بر عشق تو باریدم
من شمع وجودم را
به
مهر تو بخشیدم
مثل گل نیلوفر
چشم تو بهاری شد
از پیش دلم آرام
رفتی و نفهمیدم
مرز دل و چشم تو
از شهر افق پیداست
من سرخی گل ها را
در خنده تو دیدم
در شهر اقاقی ها
تو پاک ترین عشقی
من راز شکفتن را
از باغ دلت چیدم
لبخند زدی آرام
بر
گونه غمناکم
 من با گل لبخندت
بر حادثه خندیدم
ای کاش دو چشم تو
سر فصل افق ها بود
 آن وقت ترا هر صبح
از پنجره می دیدم
وقتی گل آرامش
در باغ دلم رویید
 گلبرگ وجودم را
بر عشق تو پیچیدم
خورشید شدی و رفتی
تا اوج شکوفایی
من از عطش عشقت
بر آینه تابیدم
تا می روی از اینجا
دل خسته و طوفانی ست
رفتی و دگر باره
از کوچ تو رنجیدم
در جاده پیچک ها
چشمم به گلی افتاد
احساس شکفتن را
از غنچه گل چیدم
چشمان تو دریایی ست
موجش گل تسکینم
به حرمت چشمانت
شب باز نخوابیدم
تو باز
نفهمیدی
از عشق چه می گویم
 آرام گذشتی و
من باز نرنجیدم
از شعله عشق من
 خورشید هویدا شد
از شوق تمنایت
تا صبح درخشیدم
گم شد گل اشک من
در دشت نگاه تو
آن وقت حضورت را
در خاطره فهمیدم
ای کاش گلی می شد
لبخند پر از مهرت
تا آن گل
خوشبو را
از خاطره می چیدم
در جاده احساسم
 سرگشتگی ات پیچید
آن وقت حضورت را
در کوچه دل دیدم
سرچشمه احساست
پیوند دل و دریاست
تنها من از آن احساس
پر گشتم و نوشیدم

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

دشت سرخ عاطفه

ای معلم دشت سرخ عاطفه
با تو می شد غنچه ها را ناز کرد
با تو می شد سبز همپای نسیم
تا فراسوی افق پرواز کرد
می توان با هر نگاه آبی
ات
عکس زیبای شقایق را کشید
میتوان با هحی آرام تو
شادمان تا شهر پیچک ها دوید
با تبسم های گرمت می توان
به تمام یاس ها لبخند زد
با نسیم پاک یادت می توان
عشق را با هر دلی پیوند زد
در تپش های د ل هر غنچه ای
هر زمان و هرکجا رویای تست
مرهم زخم تمام یاس
ها
فطره های احساس از دریای تست
در گلستان سپید مدرسه
عطر جان بخش شقایق ها تویی
در میان غنچه های باغ عشق
رز تویی نرگس تویی مینا تویی
 ای که خورشید میان آسمان
با امید چشم هایت زنده است
ای که اقیانوس دانش از رخت
وزنگاه آبی ات شرمنده ست
ای معلم
دشت سرخ عاطفه
با تو می شد یک شقایق را سرود
دوستت دارم از اعماق وجود
بر تو صد ها شاخه گل صدها درود

 

 

 

0
نويسنده: bernadet تاريخ: برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mykimia.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com